۴/۰۵/۱۳۹۵

کارخانه تولید نارضایتی


۹۵ سال پیش، رضاخان میرپنج در سمت «وزارت جنگ» فرمانی موسوم به «حکم شماره یک قشون» صادر کرد. به موجب این فرمان رسما شکل‌گیری «ارتش ایران» اعلام شد. تا پیش از آن ایرانیان یک ارتش منسجم نداشتند و به هنگام جنگ از انواع و اقسام نیروهای مسلح پراکنده استفاده می‌کردند. پیش از رضاخان، نخستین بار «عباس‌میرزا» بود که در جریان جنگ‌های ایران و روس، نیاز مبرم به ایجاد یک ارتش منسجم و سازمان‌یافته را احساس کرد. می‌گویند یکی از مشکلاتی که در اردوگاه عباس میرزا وجود داشت این بود که اکثر سربازان او اصلا زبان همدیگر را نمی‌فهمیدند! ایلات ایرانی هر یک به زبانی سخن می‌گفتند. نه مدرسه‌ای وجود داشت که کسی سواد داشته باشد، نه زبان رسمی داشتیم، نه بوروکراسی و رسانه‌ای و نه اساسا هیچ گونه ارتباطی میان بخش‌های مختلف جامعه. به زبان ساده، ایرانیان در آن زمان به سختی با تعریف یک ملت مدرن و منسجم هم‌خوانی داشتند. احتمالا، همین موضوع هم یکی از عوامل اصلی ارایه لایحه خدمت اجباری نظام وظیفه بود.

سال ۱۳۰۳ که دیگر رضاخان، رضاشاه شده بود، لایحه ۳۶ماده‌ای خدمت اجباری را تقدیم مجلس کرد. این لایحه سرانجام در شانزدهم خردادماه ۱۳۰۴ به تصویب مجلس پنجم شورای ملی رسید. ارتش رضاشاهی، هرچند هیچ‌گاه نتوانست در برابر متجاوزان خارجی مقاومت کند و با یورش متفقین در جریان جنگ جهانی متلاشی شد، اما دست‌کم توانست تا در کنار نظام آموزش و پرورش وقت، نوعی از تربیت ملی و احساسات میهن‌پرستانه را در میان بخش عمده‌ای از جامعه ایرانی نهادینه کند.

دستاوردهای ارتش مدرن ایران در جریان پروژه ملت‌سازی یک استثنا در تاریخ جهان به شمار نمی‌رود. به صورت معمول، ارتش‌ها، بزرگ‌ترین خاستگاه احساسات میهن‌پرستانه هستند. نظامیان خود را فداییان و البته حافظان میهن می‌دانند و از یکپارچگی و انسجام ملی دفاع می‌کنند. تمامی این روی‌کردها، دست‌کم در مراحل نخستین شکل‌گیری مللی که سالیان سال متفرق و بی‌ارتباط بوده‌اند می‌توانند سازنده قلمداد شوند، اما شرایط همیشه یکسان باقی نمی‌ماند.

* * *

قانون وظیفه عمومی ابعاد بسیار گسترده‌ای دارد که می‌توان از چندین منظر بدان پرداخت. اینجا نه قصدش را دارم و نه توان و دانش آن را که به تمامی این ابعاد بپردازم. مساله هزینه و فایده تداوم این قانون را باید در جنبه‌های مختلف مورد نقد و بررسی قرار داد. اما شاید بتوانیم در این فرصت فقط یک ملاک بسیار محدود و مشخص را مد نظر قرار دهیم: آیا تداوم سربازی اجباری، همچنان به قوام پروژه ملت‌سازی و روحیه و احساسات ملی شهروندان کمک می‌کند؟

واقعیت این است که در عصر رسانه‌ها، ما برای ایجاد ارتباط میان شهروندان محتاج سازمان‌های عریض و طویل نظامی نیستیم. هم دستگاه آموزشی فراگیر داریم، هم رسانه و ارتباطات گسترده. احساسات ملی را هم دیگر کسی در تشکیلات نظامی تمرین نمی‌کند. در نقطه مقابل، می‌توان به عینه دید که تجربه مواجهه با خدمت سربازی، معمولا با یک احساس نارضایتی عمیق همراه است. اکثر قریب به اتفاق جوانانی که راهی خدمت می‌شوند احساس می‌کنند که دو سال از بهترین سال‌های زندگی خود را هدر می‌دهند. انواع و اقسام تبعیض‌های موجود، از مراحل معافیت خدمت گرفته تا تعیین ارگان و در نهایت منطقه خدمت هم مزید بر علت می‌شود تا آنچه سرباز وظیفه ایرانی احساس کند، تنها کوهی از تبعیض، اجبار و بی‌عدالتی باشد. آن هم در شرایطی که تمامی ناکارآمدی‌های احتمالی، به صورت مستقیم به پای کلیت نظام و در نتیجه کشور گذاشته می‌شود.


ایجاد اعتماد و سپس علاقه شهروندان به کشور و حس تعلق به ساختارها و جامعه فرآیند بسیار ظریف و حساسی است. شاید به هیچ عنوان نتوان محاسبه کرد که افزایش یک سر سوزن حس مثبت گروهی در جامعه چقدر هزینه‌بر است و نیازمند چه حجمی از تبلیغات و آموزش خواهد بود. اما در مورد سیستم فعلی نظام سربازی می‌توان با اطمینان خوبی گفت که حتی بدون وقوع فجایعی همچون سانحه دلخراش تصادف اتوبوس سربازان هم، دوران سربازی اجباری به یک کارخانه تولید نارضایتی از حکومت و کشور بدل شده است. کدورتی که هر سرباز وظیفه ممکن است تا پایان عمر آن را در دل خود نگه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر